ای دل شوریده سر بل فضول


بیش مرو در پی رد و قبول

پای برون می نهی از حد خویش


دست مزن رقص مکن بی اصول

ساکن و آهسته و تن دار باش


زود نگردد متغیر ملول

خانه ی اوباش تهی کن که شاه


بی خبر آید کند آن جا نزول

پس رو هادی شو لا حول کن


تا نروی بیش ز دنبال غول

دعوی تصدیق و قبول مجاز


زان طرف رود چه حاجت به پول

چیست وفاداری و فرمان بری


بر سخن دوست نجستن عدول

غایب و در دوست شدن محو چیست


هم چو نزاری شده از خود ملول

رمز نزاری همه دیوانگی ست


نیست به ادراک قیاس جهول